امیدوارم که دیگه غیبت طولانی نداشته باشیم. تو این مدت پسرک بهشتی من حسابی بزرگ شده شیرین شده. با حرفا و کاراش گاهی مارو واقعا متعجب میکنه. روزهای اخر مهد کودک رو میگذرونه و تجربه های جالبی داشته. فعلا برای جبران گذشته چندتا عکس از تولد 4سالگیش میزارم ایشالله پست بعدی مفصل و پراز عکس. و امسال خداروشکر مشکلی نداشتیم. اونچیزی که خیلی خوشحالم میکنه اینه اعتماد بنفس یونا کم.

وای اصلا باورم نمیشه از شب یلدای پارسال تا حالا وبلاگ پسر کوچلومو آپ نکردم. وقتی نسترن جون سی .

عزیز دل آمدی و زندگیمان را شیرین تر کردی. یکتا خانم ناز که دو ماهشه. الان گل دخترم دو ماه و نیمه شده و خداروشکر اوضاع زندگی خوبه. خدارو صد هزار مرتبه شکر دخترم اصلا اذیت نمیکنه و شب بیداری ندارم. البته امیرمهدی هم زمان نوزادی نسبت به خیلی از نوزادهایی که شب تا صبح گریه میکنن خیلی خیلی بهتر بود و من خوابالو خواب شبم خوب بود و بهم نمیخورد به جز در مواقع دل دردهاش که اونم خیلی زیاد نبود. خواهر و برادر خوش اخلاق خونه ما.